لبخند ساختگی

به هجوم تاریکی پناه می برم سکوت مطلقش را دوست دارم خودم را بغل می کنم چشمانم را می بندم بغض می کنم اما نمی شکنم من یادگرفته ام تحمل کنم این دلتنگی را به من بدهکاری....

#نسترن عسگری

icy_writer#

سر جنگ دارم با دلت که به من نمی رسد حق من از تو اسمان ابری و روز های تلخی بود که زندگی ام را سیاه کرد برای من که نبودی حلال دیگران باشی....

#نسترن عسگری

icy_writer#

اقای قاضی شاکی ام با هر لحظه ای که نبود بند بند اسخوان هایم شکست قصاصش می کنید؟؟؟؟

#نسترن عسگری 

icy_writer#

بهترین منظره حصار دستانت است که مرا زندانی کرده من خوشبخت ترین اسیر جهانم....

#نسترن عسگری

icy_writer#

تار موی سفیدی که پنهانش کردم همان غم کهنه ای بود که راه چشمانم را بست ما دو خط موازی هستیم که جدایی سرنوشت ماست...

#نسترن عسگری

icy_writer#

سردرد حجم حرف های ناگفته ای بود که روی هم تلنبار شد مسکن نمی خواهم تو پای صحبتم باش ارام می شوم.....

#نسترن عسگری

icy_writer#

یکسال پنج فصل و ۱۳ماه دارد!!!من از فصل دلتنگیت که برایم دست تکان می دهد چگونه بگذرم؟؟؟

#نسترن عسگری

icy_writer#

زمان درنگ کرد ساعت بی حرکت شد، خورشید رفت روز نیامد تو دنیا را بهم ریختی من که جای خود دارم....

#نسترن عسگری

icy_writer#

تو هر روز در من بیدار می شوی موهایم را می بافی ،برایم چای تازه دم می کنی و کتاب می خوانی و من با خیالت یک عمر زندگی می کنم چه حقیقت تلخی...

#نسترن عسگری

icy_writer#

بارانی که سیل شد کوهی که فرو ریخت تو به سلول هایم یک بغل ارامش بدهکاری من حقم را می خواهم ...

#نسترن عسگری

icy_writer#